تربیت چه چیز نیست؟
در گذشته، سواد و آموزش معنای امروز را نداشت و مرزهای دانایی چنین گسترده نبود. خانوادهها چندنسلی و کنار هم بودند و تجربه بزرگترها حکمفرما. امروز اما در دنیای پُر از پیچیدگیها و تضادها، فرزندپروری چگونه باید باشد؟ آیا میتوان با آزمونوخطا به تربیتِ مطلوب رسید؟
پژوهشها نشان میدهند بیش از ۶۰ درصد از شخصیت روانی و ساختار رفتاریِ انسان در شش سال نخست شکل میگیرد. پس والدین باید آنقدر آگاه باشند که ابعاد روحی و عاطفی فرزند را بشناسند، کاستیها و تواناییهایش را درک کنند و «پازل وجودی» او را کنار هم بگذارند تا سلامت روان او را بنیان بگذارند. وگرنه، آسیبهای ناشی از تربیتِ نادرست مانند میراثی ناخواسته منتقل میشود.
بسیاری از ناکامیها نتیجه سختگیریهای بیجا، دلسوزیهای افراطی، شتابزدگی و ناشیگری بزرگسالان است. والدین میخواهند رفتارِ بزرگسالانه را بیاموزانند؛ اما چون کودک هنوز توان تحلیلِ آن را ندارد، نتیجه ممکن است ریاکاری و تظاهر باشد.
آنچه گاه برای درمان به کار میبریم، خود دردافزاست. تربیت نیک، میراث ماندگار والدین است. گفتن، تربیتکردن نیست؛ همانگونه که نوازش، تب را درمان نمیکند، نصیحتِ صرف نیز جهل یا مشکلاتِ رفتاری را درمان نمیکند. پیش از نصیحت، باید به روشهای علمی و موقعیتهای تربیتیِ مناسب تکیه کنیم تا مشکل خودبهخود کاهش یابد. مثلاً دانشآموز افسرده را بهجای موعظه نشاط، باید در شرایطی قرار داد که احساس مفید بودن کند؛ به کارهایی که میتواند انجام دهد تشویق شود تا تصویر ذهنی از خود تغییر کند.
زبان کردار را جایگزین زبان گفتار کنیم؛ زیرا زبان رفتار، زبانِ حال و احساس است. حجم عظیمی از هیجانهای ناخودآگاه ما هنگام پیامرسانیِ کلامی منتقل میشود و از متنِ گفتار اثرگذارتر است. اگر بهجای وادارکردن، اشتیاقِ زیستن را پدید آوریم، اگر از وابستگیهای بازدارنده بکاهیم، اگر بهجای شتاب، به عمق و تأمّل در تربیت توجه کنیم و مراقبتِ مهرمندانه را جایگزین مداخلههای آزارنده نماییم، به تربیتی پویا و خلاق نزدیکتر میشویم؛ تربیتی که نتیجهاش نسلی است که به بازآفرینی و بهسازیِ فرهنگ میاندیشد.